پخش صوت، قصه ظهر جمعه - قصه های کودکان و عمه مریم راوی قصه های کودکی



شب به خیر کوچولو – عمه مریم راوی قصه های کودکی: گنجشک لالا، مهتاب لالا، سنجاب لالا


یک سال است که تقریبا هر شب پسرم با قصه های عمه مریم به خواب می رود. صدای عمه مریم گرم و مادرانه است، آن قدر قصه هایش را شیرین و با احساس تعریف می کند که هر کدام از قصه هایش را من و دخترم و پسرم هر کدام چندین بار و چندین بار شنیده ایم و باز هم برایمان دل پذیر و سرگرم کننده است.
به قول عمه مریم: بله! دارم از خانم مریم نشیبا گوینده برنامه شب به خیر کوچولو حرف می زنم که تا بحال توانسته ام حدود ۸۰ – ۹۰ تا از قصه هایش را به هزار زحمت از اینترنت، آرشیو رادیو و آرشیوهای شخصی پیدا کنم و پسرم با عشق و علاقه ای بی پایان هر شب چند تایش را می شنود.
خانم نشیبا سبک خاص خودش را در قصه گویی دارد که به نظر من او را حتی از حمید عاملی و خانم مریم دیهیم هم متمایز می کند. فراز و فرودهایش کاملا در تناسب با گره های داستانی است که تعریف می کند و تکیه کلام های خودش را دارد که «بله» با کشیدگی ب و تکیه بر ل شاید مشهورترین آنها باشد.
به هر حال امشب به سرم زد چرخی در اینترنت بزنم و عکس او را پیدا کنم که کردم و جالب اینکه همان قیافه ای را داشت که در تمام این مدت در ذهنم تصورش کرده بودم.
پسرم را صدا زدم و از او پرسیدم این خانم را می شناسی؟ نگاه کرد و گفت: نه. گفتم: می شناسیش. باز نگاه کرد و گفت: نه. گفتم این همان خانمی است که هر شب برایت قصه می گوید. لبش به خنده باز شدو بعد هم گفت: بابا! این خانم چقدر قصه بلد است!!!!
خانم نشیبا! دست تان را می بوسم.

دو نوشته درباره خانم نشیبا
محمد حسین دیزجی
طاهره آشیانی

چند نقل قول از خانم نشیبا

—  امروزه قصه گویی برای بچه ها با گذشته بسیار متفاوت است. کودکان امروز از امکانات پیشرفته ای مانند اینترنت ،پلی استیشن و…در کنار تلویزیون بر خوردارند  بنابراین لحن و گفتار راوی باید به گونه ای باشد که در کنار تمام این امکانات باز هم برای کودک جذاب باشد.

 «شب بخیر کوچولو نفس من بود، عشق من، زندگی من بود.» مریم نشیبا، شهرزاد قصه گوی مهربان و صمیمی رادیوی ایران هنوز امیدوار است آقای خجسته به نیمه قولی که داده عمل کند و شب بخیر کوچولو، برای همیشه از خانه ها، خاطره ها و کودکی کودکان ما نرود. بعد از ۳۵ سال کار حرفه ای در رادیو، شاید برای هیچ برنامه ای به اندازه شب بخیر کوچولو وقت، انرژی و عشق نگذاشته، برنامه ای که دستمزدش حتی کرایه ماشین او را هم تامین نمی کرد.
نشیبا در پاسخ به کسانی که معتقدند تاریخ مصرف برنامه ای چون شب بخیر کوچولو گذشته و دیگر برای کودک امروز که در انواع تکنولوژی های نوین رسانه ای قرار گرفته و گزینه های متنوعی برای انتخاب دارد، در حالیکه از نگاه تهران محور رسانه سخت انتقاد می کند از خاطره سفرش به کن، منطقه ای در ۲۵ کیلومتری در غرب تهران می گوید: «یکی از همکارانم از من خواست به مدرسه دخترش در کن، منطقه ای در ۲۵کیلومتری تهران بروم و برای بچه ها قصه بگویم. وضعیت این بچه های محروم و معصوم آن قدر تاسف برانگیز بود که من واقعاً آشفته شدم. بچه ها برای شنیدن قصه در نمازخانه مدرسه جمع شده بودند و من می توانستم سر و وضع ظاهری و خستگی و نیاز را در رفتارها و نگاه های تک تک این بچه ها ببینم. وقتی شست پایشان از جوراب ها بیرون زده بود، وقتی یکی از دخترها مقنعه کهنه دو سال پیشش آن قدر به او تنگ شده بود که صورتش قلمبه زده بود بیرون، وقتی برای یک شکلات کوچولو از سر و کول هم بالا می رفتند من حاضرم قسم بخورم از این ۸۶ کودکی که پای قصه من نشستند حتی ۶ هم نفر کامپیوتر نداشتند.» نشیبا با اشاره به اینکه معلمان مدرسه از بی توجهی خانواده ها به درس بچه ها و مشکلات روحی و رفتاری آنها سخت گلایه داشتند می پرسد: وقتی در ۲۵ کیلومتری تهران چنین وضعیتی است، فکرش را بکنید که در صدها شهر و روستای محروم دیگر ایران چه بر کودکان می گذرد؟ مگر نه اینکه رسانه ملی باید متعلق به همه مردم ایران باشد؟
او با کسانی که معتقدند دوره این نوع برنامه و این سبک قصه گویی گذشته مخالف است زیرا به نظر او «شب بخیر کوچولو تخت هیچ عاملی نباید حذف شود چرا که قصه گویی زمان و مکان ندارد، قصه گویی از سپیده دم تاریخ بشر به همین شکل بوده و باید ادامه پیدا کند.» به نظر نشیبا تنها همان لالایی: «گنجشک لالا، مهتاب لالا، سنجاب لالا، برای خودش «عظمتی» بود.»