ایزدانی كه با سال نو به زمین باز می گردند

برگزیدن نخستین روز از اعتدال به عنوان آغاز سال نو، در آیین زردشتی، بر پایه ای از سنت های دیرینه شبانی و كشاورزی قرار دارد...


درباره آغاز سال نو و مراسم نوروزی این جشن كهن كه به باز زایی طبیعت وابسته است. از جوانب گوناگون می توان بحث كرد:
این جشن بزرگ به سنتی كهن تر از اوستا تعلق دارد ولی نام آن در اوستا نیست.
آیین نوروزی گستره ای پهناور از فلات ایران و بین النهرین را سیراب می كند.
مراسم مربوط به آن همانندی های بسیار بارزی با ایین های مربوط به تموز و آدونیس و آتیس در یونان و بین النهرین دارد. برگزیدن نخستین روز از اعتدال به عنوان آغاز سال نو، در آیین زردشتی، بر پایه ای از سنت های دیرینه شبانی و كشاورزی قرار دارد و بسیار معقول به نظر می رسد كه مردم گله دار آغاز بهار را كه نوید بخش علف های تازه بهاری و زاده شدن بره ها بز غاله هاست، زمانی نو برای سر آغاز سال و موسمی مناسب برای برگزاری جشنی بزرگ برگزینند.
نوروز كه در گاهشماری ایرانی قرینه آیین مهرگان قرار می گیرد، با عدم مراعات كبیسه به صورت نوروز گردانی در می آید.
جمشید، فرمانروای آرمانی اساطیری ایران با این جشن پیوندی نزدیك دارد
نوروزی عام هست و نوروزی خاص
همه این نكات مسائل بسیار مهم و قابل توجه هستند و سخن گفتن درباره هر كدام از این موارد بحث های پر كشش و شیرینی را پیش خواهد آورد، اما آنچه در این مقال، در ارتباط با مراسم نوروز مورد توجه قرار می گیرد، بحث درباره شخصیتی اساطیر در پیوند با این آیین است كه رپیثوین یار پیهوین نامیده می شود و نمونه های مشابهی در دیگر فرهنگ های كهن نیز دارد
این گروه از ایزدان، در زمستان به زیرزمین می كنند و در آغاز بهار به روی زمین باز می گردند و باز گشت خود به طبیعت جانی دوباره می بخشند به سخنی دیگر با باز زایی گیاه ارتباطی تنگاتنگ دارند و شادمانی بر آمده از بازگشت آن ها به شادمانی های جشن های آغاز سال پیوند می خورد.
نام ایزد رپیهوین از اسم مونث rapiwaدر اوستا می آید كه معنی نیمروز دارد و repiwinaصفتی مشتق از آن است. این واژه در پهلوی به صورت rawinو rapihwinمی تواند تلفظ شود. و مفهوم آن گاه نیمروز گرمای نیمروز ومینو یا ایزد موكل بر نیمروز است. در زاد سپرم آمده است كه نام رپیهوین از رامش است با پس وند taraدر اوستا tarدر پهلوی معنی ناحیه جنوب را می دهد.
رپیهوین نشان دهنده گاه آرمانی در فرهنگ ایران باستان است. برای مردمانی كه در پس اندیشه شان سرمای آزار دهنده و مرگ آور نقش بسته است، زمان نیمروز كه خورشید گرمابخش در بالاترین پایگاه قرار دارد، مسلما" از ارزش والایی برخوردار است. این گاه قرینه نیمه شب است كه اوج قدرت فرمانروایی تاریكی است.
رپیهوین ایزد موكل بر این زمان نگاهبان گرماهای روی زمین هم هست. گرمایی كه چون بر دیو سرما پیروز می شود گیاهان را به  بالندگی درختان را به بار آوری و جانوری را به باروری سوق میدهد.
این ایزد با سروری بر زمان نیمروز، با روشنایی نیز ارتباطی مستقیم می یابد.
در این گاه مقدس نیمروزی است كه همه رخ دادهای مهم اساطیری رخ داده است
پیش از آن كه اهر یمن به آفرینش اهورایی بتازد خورشید بی حركت در بالای جهان ایستاده بود و در پایگاه رپیهوین قرار داشت و همیشه نیمروز یعنی گاه رپیهوین بود.
اورمزد در گاه رپیهوین نیایش به جای آورد و آفرینش را در چنین زمانی آغاز كرد.
در همین گاه رستاخیز انجام خواهد شد و به این ترتیب رپیهوین ایزد موكل بر این زمان، سرور زمان فرشكرد = باز سازی جهان نیز هست.
هم پرسگی = دیدار و گفتگوی یه موعود زردشتی: اوشیدر، اوشیدر ماه و سوشیانس در این زمان مقدس اتفاق خواهد افتاد.
گاه رپیهوین یكی از پنج گاه شبانه روزی آیین مزدیسنایی است این پنج گاه عبارتند از
1-  هاون گاه كه زمان آن از بر آمدن خورشید است تا نیمروز
2-  رپیهوین گاه كه زمان آن از نیمروز است تا پاسی پس از ظهر ( حدود سه ساعت )
3- ازیریت گاه بعد از ظهر است تا غروب آفتاب
4- ابسروسریم گاه از زمانی كه نخستین ستاره در آسمان ظاهر می گردد تا نیمه شب
5- اوشهین گاه از نیمه شب تا زمانی كه ستاره نا پدید گردد.
بر هر كدام از این گاهان مینو و سروری موكل است و بر گاه رپیهوین ایزد رپیهوین و اردیبهشت امشاسپند نیز همكار اوست.
نیایش پنج گانه شبانه روز اختصاص به این گاه ها دارد كه ضمن آن ایزدان موكل بر این گاه ها نیایش می گردند.
در طول زمستان بنابر گاهشماری ایران باستان گاه رپیهوین از این پنج گاه حذف می گردد و نیاش به آن نیز صورت نمی گیرد.
اما زمستان از چه زمانی آغاز می گردد.
سال در گاهشماری ایران باستان دوازده ماه سی روزه دارد. نام این ماه ها همسان نام ماه های خورشیدی است كه در تقویم كنونی ما باقی مانده است.
بر هر روزی از ماه نیز ایزدی موكل است. نیایش به این ایزدها بخش سی روزه كوچك و سی روزه بزرگ خرده اوستا را شامل می شود.
بر این دوازده ماه سی روزه باید پنج روز بهیزگی = پنجه دزدیده، خمسه مسترقه را افزود. 5 ساعت و 48 دقیقه و51/45 ثانیه كه از زمان حركت انتقالی زمین به دور خورشید باقی می ماند در طی 120 سال بر یك ماه بالغ می شد كه به صورت ماه سیزدهم بر سال خورشیدی افزوده می گردید.
تقسیمات فصلی در گاهشماری قدیم ماه به صورت كنونی نبود. با وجود این كه نام هر چهار فصل را در فرهنگ واژگان زبان های كهن ایرانی داریم ولی باید گفت كه داشتن فصول چهارگانه در سال سنتی جدید است.
اگر تقسیمات گاهانباری را در تقسیم سال به بخش های نا متساوی كنار بگذاریم در اوستا از زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه سخن گفته می شود با تاكید بر این كه در آن دو ماه نیز هوا بسیار سرد است. شاید این تقسیم بندی، سنتی كهن تر از سنت اوستایی را نشان می دهد.
در زند همین بخش از اوستا و در دیگر متن های پهلوی سخن از تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه است و این تقسیم بندی اخیر در این مبحث مورد توجه ماست.
تابستان از نخستین روز فروردین ( روز اورمزد ) آغاز می شد و در سی ام ماه مهر ( روز انارام یا انغرام ) پایان می یافت.
زمستان از نخستین روز آبان ( روز اورمزد ) شروع می شد و تا نخستین روز سال كه دیو سرما مغلوب گرمای تابستان شود ادامه می یافت.
سرور هفت ماه تابستان ایزد رپیهوین است كه با گرمای زندگی بخش، هستی را به زایایی سوق می دهد. در این مدت گاه رپیهوین در میان گاه های پنج گانه روز جای دارد و نیایش به این ایزد هر روز به جای آورده می شود. ولی بجز این نیایش روزانه، به شكرانه از سرگیری فرمانروایی گرما و شكست  سرما لازم است یزش دیگری برای این ایزد انجام دهند نام این یزش آفرینگان رپیهوین است كه زمان آن آغاز بهار است و نوعی خوش آمد گویی به ایزد رپیهوین است می بایست آن را در روز اورمزد از ماه فرودین اجرا كنند اما زردشتیان ایران آن را در روز خرداد از ماه فروردین به جای  می آورند. شاید به این دلیل كه این روز آغاز نوروز بزرگ است. پارسیان هند این آیین را در روز اردیبهشت ( روز سوم) ماه فروردین اجرا می كنند شاید به این دلیل اردیبهشت امشاسپند كه موكل بر روز سوم است موكل بر اتش نیز هست و جزء همكاری رپیهوین به شمار می آید.
در سنت های جدیدتر زردشتی، آفرینگان رپیهوین در همه اردیبهشت روزها ( سوم هرماه) در نیایش گاه ها باید به جای آورده شود.
دو ایزد به نام های فرداث فشو موكل بر پاسبانی از چهار پایان خرد) و زنتوم موكل بر نگاهبانیاز ناحیه ها جزء همكاران رپیهوین هستند.
ایزد رپیهوین گاهی نیز نوعی همسانی با اتش اوروازشت پیدا می كند كه آتش مخصوص گیاهان است.
همانطور كه در آغاز تابستان آفرینگان رپیهوین برای خوش آمد گویی و درود به گرما و ایزد موكل بر آن اجرا می شود، برای بدرود او نیز در آخرین روز تابستان بزرگ یعنی روز انیران ( روز سی ام) ماه مهر نیز باید آن را به جای آورند ولی زردشتیان ایران این مراسم را در روز مار سپند ( روز بیست و نهم ) ماه مهر انجام می دهند.
در درازای زمستان این ایزد گرمابخش كجاست؟
او در آغاز زمستان راهی دنیای زیرزمینی می شود. وظیفه او این است كه به یاری چشمه های آب زیرزمینی بشتابد و ریشه گیاهان را گرم نگاه دارد تا آنها به دلیل سرما خشك نشوند و از میان نروند. اگر در فصل تابستان دوباره از چشمه ها اب می جوشد و گیاهان سر سبز و درختان پر بارند از تیمارهای دلسوزانه این ایزد است. از این ورست كه در فصل زمستان كه ایزد در رپیهوین در زیرزمین به سر می برد آب چشمه ها گرم است و در تابستان كه او در روزی زمین است، آب چشمه ها سرد است.
نگاهداری و نگاهبانی او از آب های زیر زمینی در زیرزمین، از جهتی قرینه كار ایزد بیشتر است در آسمان كه موكل بر باران ها و آب های آسمانی است.
زمانی كه ایزد رپیهوین در زیرزمین به سر می برد و در نبرد با دیو سرماست باید او را با برپا كردن آیین های خاص یاری داد، جشن های آتش كه در زمستان در روزهایی خاص برگزار می شده است برای نیرو و بخشیدن به او بوده است مانند جشنی كه در روز بهرام ( روز بیستم ) از ماه آذر اجرا می شد.
در مورد جشن سده نیز كه در روز آبان ( روز دهم ) از ماه بهمن اجرا می گردد بسیاری را عقیده بر این است كه این جشن یادمان گذشت صد روز از رفتن رپیهوین به دنیای زیرزمینی است و یا بهتر بگوییم صد روز پس از رفتن اوست و 50 روز پیش از آمدنش با به قولی جشن سده گذشت چهل روز از تولد خورشید در شب یلدا است و یادمانی از نیرو گرفتن و بزرگ شدن او و در این صورت واژه سده را از معنی صد جدا می كنند و به روشنایی ربط میدهند.
بازگشت سالانه رپیهوین در بهار نشانی از پیروزی نهایی است، پیروزی گرما بر سرما، روشنی بر تاریكی ونیكی بر بدی از این رو رپیهوین سرور نیكی ها نیز هست تا زمانی كه نیروی بدی برای همیشه از میان برود و فرمانروایی جاودانه اهورامزدا بر جهان آشكار شود.
همانندی هایی نیز از رفت و بازگشت رپیهوین با رستاخیز هست و ظهور برگ نو و شكوفه ها  بر درختان خشك و مرده زمستانی با برخاستن مردگان
ایزد رپیهوین زیر بنای چنین شكوفایی را فراهم می سازد و از این رو برای بالا آمدن او بر روی زمین باید نیایش های خاصی به جای آورد كه آفرینگان رپیهوین بخشی از آن است و هم چنین در كنار آیین های نوروز آیین های خاصی نیز برای رپیهوین اجرا می شده است. در بیشتر این آیین ها نشانه ای از زیر بنای یك جامعه كشاورزی را می توان یافت و شباهتی میان رفت و بازگشت رپیهوین با آیین های مربوط به ایزدانی كه می میرند و سپس زنده می شوند. مانند مراسمی كه در آسیای مقدم و در یونان برای آتیس و آدونیس و تموز اجرا می شده است.
مثلا" در آیین مربوط به آدونیس نخست بر مرگ ایزد می گریستند و برای بازگشت او شادمانی می كردند. حتی پیكره هایی را شبیه به آدونیس مرده در چشمه ها و در آب های جاری می انداختند و این افسونی بود كه بدان وسیله می خواستند باران مكفی را تضمین كنند رسم مشابهی نیز در اروپا و هند وجود داشته است.
آتیس نمادی از حاصلخیزی و كشاورزی است. او خدای جوان و زیبای فریجی است كه مورد عشق و محبت ایزد بانوسی بل قرار می گیرد كه بمراتب از او والا مقام تر است و سی بل دلبستگی خود را اظهار می دارد و با آتیس عهد و پیمانی می بندد. آتیس به دلیل پای بندی به ایزد بانوی دیگری. این پیمانرا فراموش می كند و مورد خشم سی بل قرار می گیرد و به دنیای زیر زمینی فرستاده می شود. سپس بازگشتی در بهاران برای او قائل می شدند و آیین هایی شبیه به آیین های نوروزی برای این باززایی انجام می دهند.
آدونیس ایزدی است كه از درخت زائیده شده است، یعنی ارتباطی تنگاتنگ با گیاه دارد. این ایزد مورد علاقه شدید ایزد بانوی عشق آفرودیت ( = ونوس ) قرار می گیرد و حسادت مارس خدای جنگ كه دلداده آفرودیت هست اوج می گیرد. مارس خود را به صورت گرازی در می آورد و به آدونیس حمله می كند و هستی روی زمینی را از او می گیرد و او را به دنیای زیرزمینی می كشاند. آفرودیت بر این مرگ زار می گرید و او را تبدیل به نوعی گل آلاله یك روزه می كند كه در بهار ظاهر می شود. آدونیس راهی دنیای زیرزمینی می شود. در دنیای زیر زمینی ایزد بانوی تاریكی پرسفون دل بر او می بندند و راه بازگشتش را مسدود می كند. گله و شكایت به درگاه خدای خدایان زئوس ( = ژوپیتر ) كشیده می شود و سرانجام رای عالی بر این قرار می گیرد كه آدونیس چهار ماهی در بهاران به روی زمین بیاید و با آفرودیت خدای عشق و باروی به سر برد. در این زمان است كه سر سبزی همه جهان را فرا می گیرد و باززایی طبیعت آشكار می شود. او باقی ماه های سال را در كنار پرسفون خواهد بود. از این رو در چنین ایامی سر سبزی از جهان روی می تابد تا دوباره آدونیس برگردد و بهاران شود.
اسطوره معروف دیگری در یونان در مورد فصل ها و بازگشت بهاران وجود دارد و آن متعلق به ایزد بانو دمتر= سرس است او الهه باروری گیاهی و بخصوص نماد گندم و محصولات زرین كشاورزی است و موهای طلایی كه در روایت ها برای او فرض شده است بازتاب این نماد است. اما محبت مادرانه او نیز اهمیتی خاص دارد. دمتر از زئوس صاحب دختری می شود. كه آن را كوره یا كورئا می نامند او به این دختر مادرانه عشق می ورزد.
روزی كوره در باغ گل نرگسی می چیند و ناگهان زمین باز می شود و او به درون زمین و به دنیای زیر زمینی كشیده می شود. بر دنیای زیر زمینی ایزد پلوتون = هادس حاكم است كه برادر زئوس است. زئوس با پلوتون سازشی كرده است و قول ازدواج كوره را به او داده است.
كوره در زیرزمین پرسفون یا پرسفونه نامیده می شود و به صورت ایزد بانوی تاریكی در می آید. روندگان به دنیای زیرزمینی راهی به دنیای بالا ندارند. دمتر بسیار رنجیده خاطر می شود و از المپ و از خدایان روی بر می گرداند و خود را به صورت پیرزنی در می آورد و چون خشمش اوج می گیرد بر آن می شود كه به خاك فرمان دهد كه دانه ای گندم نیز نرویاند و
خشكسالی وقحطی جهان را فرا می گیرد. مردمان وحشت زده دست به دامان خدایان می زنند و خدایان درمانده می شوند و قاصدی را نزد دمتر روانه می كنند، پس از اصرار خدایان و به این شرط كه دخترش را به او باز گردانند، باروری را به زمین باز می گرداند. ایزد هرمس از جانب زئوس به دنیای زیرزمینی می رود تا كوره را كه در آنجا پرسفون نامیده می شود به زمین باز گرداند. پلوتون مجبور است فرمان زئوس را بپذیرد ولی پیش از بازكشت پرسفون دانه اناری را به او می خوراند كه در فرهنگ یونان نماد دوام زندگی زناشویی است و جدایی ناپذیری همسران، كوره روی زمین می آید و در پاسخ پرسش مادر كه آیا چیزی خورده ای ؟ حكایت دانه انار را می گوید. دوباره خشم دمتر اوج می گیرد. این باز با وساطت رئامادر هستی، قرار بر این می شود كه كوره هشت ماه از سال در كنار دمتر و در بالای زمین باشد و چهار ماه دیگر را در زیر زمین در كنار پلوتون.
پرسفون چون به زیرزمین می رود زمین هم چون دمتر جامه سوگواری به تن می كند و از باروری می افتد و چون در بهاران به روی زمین باز می گردد و با مادر خود به سر می برد باروری به جهان باز می گردد.
اسطوره ای نیز در میان اساطیر بین النهرینی هست كه در آن تعبیراتی برای تغییر فصل می توان بافت. این اسطوره داستان ایشتر و و تموز است كه به صورت های گوناگون نقل شده است و در این جاگونه ای از این روایت ها نقل می شود.
ایشتر یكی از شش خدای مهم بین النهرین و ایزد بانوی عشق و باروری است. گاهی او را اینانا نیز می نامند.
ایشتر دلداده تموز= دو موزی می گردد كه خدایی كم اهمیت تر از اوست. تموز نماد آفتاب بهاری است. در هنگام پائیز نیرویش نقصان می پذیرد و به زیر زمینی می رود. ایشتر در طلب او راهی دنیای زیرزمینی یا هادس می شود كه در بین النهرین نام سرزمین  مردگان است.
بر این دنیای زیرزمینی دو ایزد فرمانروایی می كنند: ایزد بانویی به نام ارشكیگال كه به روایتی خواهر ایشتر است و همسر او نرگان كه هر دو ایزدان سختگیری هستند و سرنوشت در گذشتگان را در دست دارند. تموز در قلمرو و آن ها گرفتار است.
ایشتر بر در این قلمرو می كوبد تا وارد دنیای مردگان شود. در به روی او نمی گشایند. چون او رخصت ورود به آن سرزمین را ندارد. اصرار می ورزد و تهدید می كند كه مردگان را به جای زندگان خواهد انداخت. سرانجام اجازه دخول می یابد. ولی باید شدائدی را تحمل كند. هزاران درد و بیماری او را فرا می گیرد. او باید از هفت دروازه بگذرد. در هر دروازه ای قطعه ای از لباس یا وسایل زینتی اش را از او می گیرند و سرانجام او را برهنه وارد دنیای زیرزمینی می كنند.
در این زمان كه ایشتر در زیرزمینی است. آدمی، جانور و گیاه همگی سترون می شوند. زمین از محبت و باروری تهی می گردد. جهان آشفته می شود. مرمان دست به دامان خدایان می شوند و خدایان درمانده برای چاره جویی پیش ائا = انكی خدای آب و حكمت و خرد می روند و با صوابدید او فرستاده ای را به دنبال ایشتر روانه می كنند. ابشتر به شرطی حاضر به بازگشت می شود كه خدایان به او قول بازگرداندن تموز را در بهاران بدهند. خدایان این در خواست او را می پذیرند و ایشتر راه جهان بالا را پیش می گیرد. نخست به فرمان ائا، آبی به سر او می ریزند تا دردها و بیماری ها را از میان ببرند. در بازگشت از همان هفت به او باز پس می دهند واو سرانجام به زمین می رسد.تموز با اوست و بهاران است.
شادی، خرمی باروری و عشق باز می گردد. ولی تموز نمی تواند چون ایشتر جاودانه در بالای زمین بماند و بخشی از سال را باید به دنیای زیر زمینی باز گردد.
در بهاران كه او روی زمین است، ایشتر به عشق او زمین را بارور و سرزنده می كند و در دوران بازگشت او به زیرزمین، جهان سرد و مرده است.
نمونه های دیگری  از این نوع اسطوره های مرتبط با فصل ها و باززایی طبیعت را در فرهنگ های دیگر می توان یافت و در اسطوره های ایرانی نیز به تعبیرات دیگری می توان رسید. در داستان كشته شدن اوزیرس در مصر به دست بردارش ست كه نماد تاریكی است و بازیابی حیات به كمك همسرش ایزیس و بخصوص فرزندش هوروس كه خدای خورشید است، احتمالا" جای پایی از این تفكر را می توان یافت. در ایران نیز سیاوش و مرگ او وگل سیاوشان و رستاخیز او در كیخسرو و همانندهای روشنی با این اندیشه دارد.
دکتر ژاله آموزگار.